موضوع 6
تولد عیسی مسیح
متی باب ۱ آیات ۱۸ تا ۲۵
لوقا باب ۱ آیات ۲۶ تا ۳۸ -باب ۲ آیات ۱ تا ۲۰
۱۸ واقعه تولد عیسی مسیح به این شرح است: مریم، مادر عیسی که در عقد یوسف بود، قبل از ازدواج با او، بوسیله روحالقدس آبستن شد. ۱۹ یوسف که سخت پای بند اصول اخلاق بود، بر آن شد که نامزدی خود را بهم بزند، اما در نظر داشت این کار را در خفا انجام دهد تا مبادا مریم بی آبرو شود.
۲۰ او غرق در اینگونه افکار بود که بخواب رفت. در خواب فرشتهای را دید که به او گفت: «یوسف، پسر داود، از ازدواج با مریم نگران نباش. کودکی که در رَحِم اوست، از روحالقدس است. ۲۱ او پسری خواهد زایید، و تو نام او را عیسی (یعنی نجات دهنده) خواهی نهاد، چون او قوم خود را از گناهانشان خواهد رهانید.» ۲۲ و این همان پیغامی است که خداوند قرنها قبل به زبان نبی خود «اشعیا» فرموده بود: ۲۳ «بنگرید! دختری باکره آبستن خواهد شد و پسری به دنیا خواهد آورد، و او را عمانوئیل خواهند نامید.» (عمانوئیل بزبان عبری به معنی «خدا با ما» است.) ۲۴ چون یوسف بیدار شد، طبق دستور فرشته عمل کرد و مریم را به خانهاش آورد تا همسر او باشد؛ ۲۵ اما با او همبستر نشد تا وقتی که او پسرش را به دنیا آورد؛ و یوسف او را «عیسی» نام نهاد.
…
مژده تولد عیسی
۲۶ در ششمین ماه بارداری الیزابت، خدا فرشته خود جبرائیل را به ناصره، یکی از شهرهای استان جلیل فرستاد، ۲۷ تا وحی او را به دختری به نام مریم برساند. مریم نامزدی داشت به نام یوسف، از نسل داوود پادشاه.
۲۸ جبرائیل به مریم ظاهر شد و گفت: «سلام بر تو ای دختری که مورد لطف پروردگار قرار گرفتهای! خداوند با توست!»
۲۹ مریم سخت پریشان و متحیر شد، چون نمیتوانست بفهمد منظور فرشته از این سخنان چیست.
۳۰ فرشته به او گفت: «ای مریم، نترس! زیرا خدا بر تو نظر لطف انداخته است! ۳۱ تو بزودی باردار شده، پسری به دنیا خواهی آورد و نامش را عیسی خواهی نهاد. ۳۲ او مردی بزرگ خواهد بود و پسر خدا نامیده خواهد شد و خداوند تخت سلطنت جدش داوود را به او واگذار خواهد کرد ۳۳ تا برای همیشه بر قوم اسرائیل سلطنت کند. سلطنت او هرگز پایان نخواهد یافت!»
۳۴ مریم از فرشته پرسید: «اما چگونه چنین چیزی امکان دارد؟ دست هیچ مردی هرگز به من نرسیده است!»
۳۵ فرشته جواب داد: «روحالقدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند. از این رو آن نوزاد مقدس بوده، فرزند خدا خوانده خواهد شد. ۳۶ بدان که خویشاوند تو الیزابت نیز شش ماه پیش در سن پیری باردار شده و بزودی پسری به دنیا خواهد آورد؛ بلی، همان کسی که همه او را نازا میخواندند. ۳۷ زیرا برای خدا هیچ کاری محال نیست!»
۳۸ مریم گفت: «من خدمتگزار خداوند هستم و هر چه او بخواهد، با کمال میل انجام میدهم. از خدا میخواهم که هر چه گفتی، همان بشود.» آنگاه فرشته ناپدید شد.
…
تولد عیسی مسیح
۱ در آن زمان، اوگوستوس، امپراطور روم، فرمان داد تا مردم را در تمام سرزمینهای تحت سُلطه امپراطوری سرشماری کنند. ۲ این سرشماری زمانی صورت گرفت که کرینیوس، از جانب امپراطور، فرماندار سوریه بود.
۳ برای شرکت در سرشماری، هر شخص میبایست به شهر آبا و اجدادی خود میرفت. ۴ از اینرو، یوسف نیز از شهر ناصره در استان جلیل، به زادگاه داوود پادشاه یعنی بیت لحم در استان یهودیه رفت زیرا او از نسل داوود پادشاه بود. ۵ مریم نیز که در عقد یوسف بود و آخرین روزهای بارداری خود را میگذراند، همراه او رفت تا ثبت نام کند.
۶ هنگامی که در بیت لحم بودند، وقت وضع حمل مریم فرا رسید، ۷ و نخستین فرزند خود را که پسر بود، به دنیا آورد و او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه آنجا برای ایشان جا نبود.
۸ در دشت های اطراف آن شهر، چوپانانی بودند که شبانگاه از گلههای خود مراقبت میکردند. ۹ آن شب، ناگهان فرشتهای در میان ایشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابید و ترس همه را فرا گرفت. ۱۰ اما فرشته به ایشان اطمینان خاطر داد و گفت: «نترسید! من حامل مژدهای برای شما هستم، مژدهای مسرت بخش برای همه مردم! ۱۱ و آن اینست که همین امروز مسیح، خداوند و نجات دهنده شما، در شهر داوود چشم به جهان گشود. ۱۲ علامت درستی سخن من اینست که نوزادی را خواهید دید که در قنداق پیچیده و در آخور خوابانیدهاند.»
۱۳ ناگهان گروه بیشماری از فرشتگان آسمانی به آن فرشته پیوستند. آنان در ستایش خدا، میسرائیدند و میگفتند: ۱۴ «خدا را در آسمان ها جلال باد و بر زمین، در میان مردمی که خدا را خشنود میسازند، آرامش و صفا برقرار باد!»
۱۵ چون فرشتگان به آسمان بازگشتند، چوپانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیت لحم برویم و این واقعه عجیب را که خداوند خبرش را به ما داده است، به چشم ببینیم.»
۱۶ پس با شتاب به بیت لحم رفتند و مریم و یوسف را پیدا کردند. آنگاه نوزاد را دیدند که در آخوری خوابیده است. ۱۷ چوپانان بی درنگ ماجرا را به گوش همه رساندند و سخنانی را که فرشته درباره نوزاد گفته بود، بازگو کردند. ۱۸ هر که گفتههای آنان را میشنید، حیرت زده میشد. ۱۹ اما مریم، تمام این رویدادها را در دل خود نگاه میداشت و اغلب درباره آنها به فکر فرو میرفت.
۲۰ پس چوپانان به صحرا نزد گلههای خود بازگشتند و خدا را سپاس میگفتند بسبب آنچه مطابق گفته فرشتگان دیده و شنیده بودند.
سوالات:
- چه نوع احساساتی مردم در این قسمت از کلام داشتند؟
- چه اتفاقات فراطبیعی پس از به دنیا آمدن عیسی مسیح رخ داد؟
- کدام وعده ها در مورد فرزندی که مریم به دنیا می آورد داده شد؟